محل تبلیغات شما
هفت وادی عشق
قسمت سوم

ادامه ی داستان منطق الطیر

سپس طاووس زبان به سخن می‌گشاید و می‌گوید: من جبرئیل مرغانم که روزی ساکن بهشت بودم و به خاطر فریب شیطان، خدا پایم را زشت کرد و از بهشت رانده شدم. من تنها آرزویم برگشتن به بهشت است و با سیمرغ کاری ندارم.»
هدهد پاسخ می‌دهد : تو گمراه شده‌ای. بهشت جلوه‌ای از بال و پر حضرت سیمرغ است. تو صاحب خانه را رها کرده‌ای و به خانه چسبیده‌ای.»
بط (مرغابی) پاک و تمیز از آب بیرون می‌آید و می‌گوید: من زاهد مرغانم . هر لحظه در آب غسلی می‌کنم و همیشه پاک و منزه از آلودگی‌ها هستم. از کرامت و معجزه‌ی من همین بس که بر روی آب حرکت می‌کنم و سجاده بر آب افکنده‌ام. من توانائی پرواز با سیمرغ را ندارم و همنشینی با آب مرا بس است.»
هدهد جواب می‌دهد: آب برای پاک شدن ناپاکان است و وقتی به پاکی مطلق برسی، آب می‌خواهی چه کنی؟ »

کبک عذر می‌آورد که: من عاشق گوهرم و در کوه‌ها و معادن جواهرات زندگی می‌کنم. گوهر می‌خورم و بر سنگ می‌خوابم. من به سنگ و گوهر دل‌خوشم و پای رفتن به راه پر مشکل خانه‌ی سیمرغ را ندارم.»

هدهد این‌گونه عذر کبک را رد می‌کند که: تو نوک و پای قرمز و خوش‌رنگ داری؛ اما هنوز اسیر رنگ یک سنگی. جواهر چیست؟ جز یک سنگ رنگی که اگر رنگ نداشته باشد سنگ بی‌ارزشی بیش نیست؟ حیف نیست که اسیر رنگی باشی؟ »
همای (پرنده‌ی خوشبختی) می‌گوید: سایه‌‌ی من به پادشاهان سلطنت می‌بخشد اما خودم گوشه‌گیرم و به استخوانی قانعم. من که شاهان افتخار می‌کنند که در سایه‌ی من باشند؛ چه احتیاجی به سیمرغ دارم؟»
هدهد پاسخ می‌دهد: تو مانند سگی که به استخوانی راضی است به سلطنت‌بخشی خود خشنودی. آن پادشاهانی که تو به سلطنت می‌رسانی نیز، جز افتادن در دام بلا، سودی از سایه‌ی تو نمی‌برند. بهتر است تو در سایه‌ی سیمرغ از سایه‌ی شر شدن رها گردی.»

پایان قسمت سوم
ادامه دارد……

منطق الطیر عطار

هفت وادی عشق قسمت نهم

هفت وادی عشق قسمت هشتم

هفت وادی عشق قسمت هفتم

,آب ,تو ,سیمرغ ,سنگ ,سایه‌ی ,می‌گوید ,می‌دهد ,و به , تو , من

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

وبسایت رسمی ورودی 95 پزشکی دانشگاه ایران رویای کودکی imalridooms فریــــــماه Anthony's memory agamubar Thelma's notes Leta's page کلوپ جوانان Ryan's receptions